اجرا - معنی در دیکشنری آبادیس اجرا مترادف اجرا برابر پارسی: انجام، بکارگیری، انجام دادن، روانه، کار بستن، کاربست، کارگزاری فارسی به انگلیسی perform, conduct, discharge, enactment, enforcement, execution, fulfilment, implementation, rendering, transaction, performance, exercise, fullfillment مترادف ها accomplishment (اسم)
یک پیام ارسال کرد